مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
شاعر : محمد فردوسی
نوع شعر : مرثیه
وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع
قالب شعر : مربع ترکیب
مشـکـل گـشـای کـارهـا باب الحـوائج ذکــر تـوسّـل های ما بـاب الـحـوائـج
دارد هوای شـیـعـه را باب الـحـوایـج پیوسته می گوییم «یا باب الـحـوائج»
پر می کـشد دل های ما تا کـاظـمیـنش
امشب عجب دارد تـمـاشـا کـاظمینش
عیسای اهل البیت مـوسـای کلیم است مانند بـابـایش کـریـم ابن الکریم است
بین دعـاهـایش غـریبه هم سهیم است بابای سلطان خـراسـان از قـدیم است
دارد دمی مـثـل مسیـحـا کـظم غیظش
عبد خدا می سازد او با کـظم غیظش
از هر بـلایی شیـعـه ها را حفظ کرده تحت لـوای خـویش ما را حـفظ کرده
در سینه اش عـلـم خـدا را حفظ کرده اعـجـازهـای انـبــیـا را حـفـظ کــرده
با یک نگاهش زیر و رو شد بُشرحافی
مجذوب حُسن خُلق او شد بُـشر حافی
آری وقــار او وقــار دیــگــری بــود اکـسـیـر عـلـم او عـیـار دیـگـری بود
هر احـتـجـاجش افـتـخـار دیگری بود تـیـغ کـلامش ذوالـفـقـار دیـگری بود
مانند زینب، عمّه اش، مرد سخن بود
در هرسؤالی پاسخش دندان شکن بود
گلبـرگ های یـاس را پـژمـرده بـودند از بس که آقا را شکـنـجه کرده بودند
پا را دگـر از حد فـراتـر بُـرده بـودند رقـاصه ای را پـیـش او آورده بـودند
ذکر الهی را عـجب محسوس میگفت
«سبحانکَ»«قدّوس»«یا قدّوس» میگفت
یک بار نه ... بلکه هزاران بار افـتاد در لـحـظـۀ بـرخـاسـتـن بـسـیار افـتاد
دسـتـش ز روی شـانـۀ دیــوار افــتـاد آن لحـظـه یـاد مـادرش انـگـار افـتـاد
زنـجـیرها تاب و تـوانش را گـرفـتـند
یک عـدّه ای نامرد امـانـش را گرفتند
|